اشعار غبار همدانی شاعر معروف همدانی

[ad_1]

%name اشعار غبار همدانی شاعر معروف همدانی

اشعار غبار همدانی

اشعار زیبا و خواندنی غبار همدانی

غبار همدانی با نام اصلی  سید حسین رضوی متولد ۱۲۷۰ یا ۱۲۶۵ قمری در همدان – درگذشتهٔ ۱۳۲۲ قمری قم ، شاعر همدانی می باشد. علوم ادبى و عربى را در همدان فراگرفت و با استعداد سرشار و هوش و ذکاوت فوق‏العاده‏اى که داشت در تحصیل دانش، پیشرفت چشمگیرى از خود نشان داد. غبار همدانی مدتی در طریق عرفان قدم گذشت و به سیر و سلوک در این رهگذر عمر صرف کرد.

  

دلم دارد بدان زلف چلیپا

همان الفت که با زنّار ترسا

گره از کار مجنون کی گشاید

کسی کو عقده زد بر زلف لیلا

بسی تند است و سرکش آتش عشق

ولیکن خار از او ترسد نه خارا

ندیدم هرگز این آشفته دل را

مگر در بند آن زلف چلیپا

یکی شد شیخ و آن دیگر برهمن

که دارد عشق در سرها اثرها

نبودی کوه کندن کار فرهاد

گرش شیرین نبودی کارفرما

چو لا خواهی شدن مگذار مگذار

بیشتر بخوانید:  سخنان زیبا و آموزنده جورج برنارد شاو

درون خانۀ دل غیر الّا

اگر مشتاق صاحب خانه باشی

ندارد فرق مسجد با کلیسا

چنان خرگاه لیلی سایه افکند

که مجنون گم شد اندر راه صحرا

سری را کآتش عشق است در دل

نمی گنجد عِقال عقل برپا

کسی کز تیشه کوه از پا فکندی

فکندش تیشۀ عشق تو از پا

دلا سستی مکن در خوردن غم

که زین دارو توانی شد توانا

غبارا زین میان برخیز برخیز

که با خود می نشاید بود و با ما

%name اشعار غبار همدانی شاعر معروف همدانی

دیوان اشعار غبار همدانی

امشب خروس از نیمه شب بگرفته راه بام را

باید سحر خون ریختن این مرغ بی هنگام را

ساقی خرابم کن ز مِی تا رو به آبادی نهم

کاین است پایان طلب، رندان درد آشام را

زین درد عشق اندوختن آتش بجان افروختن

یکباره خواهم سوختن هم پخته را هم خام را

ساقی ز خُمّ نیستی رطل گران سنگم بده

تا خورد در هم بشکنم هم شیشه را هم جام را

ساقی گذشت آن کز مِیَم، ساغر نمیدیدی تهی

بیشتر بخوانید:  سخنان زیبا از تولستوی

باید بمی دادن سپس هم شیشه را هم جام را

چندانکه میجویی مبین چندانکه میدانی مجو

یا خویشتن را در جهان یا در جهان آرام را

کاش آسمان برهم زند اوراق صبح و شام خود

وز صفحه بیرون افکند نام من گمنام را

زان می که خوردم در ازل مستم غبارا تا ابد

پس کی توانم فهم کرد آغاز یا انجام را

d8a7d8b4d8b9d8a7d8b1 d8bad8a8d8a7d8b1 d987d985d8afd8a7d986db8c d8b4d8a7d8b9d8b1 d985d8b9d8b1d988d981 d987d985d8afd8a7d986db8c 60655a3ea296c اشعار غبار همدانی شاعر معروف همدانی

 اشعار غبار همدانی

گر خورم گرداب سان دریای آب

باز ننشیند دلم از التهاب

سخت دلتنگم بگو مطرب سرود

سخت مخمورم بده ساقی شراب

از لب لعلت نمک باید که گشت

مرغ دل از آتش هجران کباب

گر محاسب باز عشق تند خوست

پاک خواهد بود در محشر حساب

ناگزیر آمد ولی طرفی نبست

سایۀ مسکین ز وصل آفتاب

مانده ام با اضطراب موج عشق

بر سر دریای حیرت چون حباب

گر زمن پرسی سرای می فروش

گویم آنجا رو که دیوارش خراب

گریم و ترسم که باشد گریه ام

پیش یار سنگدل نقشی بر آب

دوش میدیدم که پیر معنوی

بیشتر بخوانید:  اشعار تبریک روز معلم (2)

می سرود این نغمه را خوش با رُباب

آنکه کشتی راند در خون قتیل

موج اشک ما کی آرد در حساب

%name اشعار غبار همدانی شاعر معروف همدانی

شعر به پای لاله کدامین شهید مدفون است

 

شکفته غنچۀ خندان و گویی از دهنش

چکیده خون دل بلبلی به پیرهنش

چنان ز ساغر گل بلبل چمن مست است

که بیفریب توانی کشید در رسنش

به خواب چشم تو مایل ترم که می ترسم

رسد به عقل شبیخون لشکر فتنش

کجا خلاص شود دل که دست و پا بستند

بدام زلف و فکندند در چَهِ ذقنش

ز حمل بار غمت آسمان چرا ترسید

مگر معاینه کردند روزگار منش

دلم رمیده ز زهد آنچنان که نتوانم

کشید جانب مسجد به صد هزار فنَش

به پای لاله کدامین شهید مدفون است

که از لحد بدر افتاده گوشۀ کفنش

کسی که گشت به غربت اسیر چنبر عشق

عجب مدار که یادی نیاید از وطنش

غبار را دل آینه فام صافی بود

ولی به زنگ شد آلوده از غبار تنش

 

منبع: بیتوته

[ad_2]

مطلب پیشنهادی

شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ از کجا آمده است؟

شعر حالا چرا شعر معروف آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا آمدی جانم به …